ثناگوی. مداح. دعاگو. ستایشگر. حامد. ستاینده: من ثناگوی بزرگانم ومداح ملوک خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم. فرخی. نه بیهده سخنش در میان خلق افتاد نه خیرخیر ثنا گوی او شد آن لشکر. فرخی. دیوان شاعران مقدم بر این گو است دیوان شاعران ثناگوی رو بیار. فرخی. سوزنی پیر ثناگوی تو است چو کند مدح تو انشاء و نشید. سوزنی. این ثناگوی تو که سینۀ خود صدف لؤلؤ حکم دارد. سوزنی. ثنای تو ناگفته غبنی است فاحش مبادا ثناگوی صدر تو مغبون. سوزنی
ثناگوی. مداح. دعاگو. ستایشگر. حامد. ستاینده: من ثناگوی بزرگانم ومداح ملوک خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم. فرخی. نه بیهده سخنش در میان خلق افتاد نه خیرخیر ثنا گوی او شد آن لشکر. فرخی. دیوان شاعران مقدم بر این گو است دیوان شاعران ثناگوی رو بیار. فرخی. سوزنی پیر ثناگوی تو است چو کند مدح تو انشاء و نشید. سوزنی. این ثناگوی تو که سینۀ خود صدف لؤلؤ حکم دارد. سوزنی. ثنای تو ناگفته غبنی است فاحش مبادا ثناگوی صدر تو مغبون. سوزنی
کسی که در آب شنا کند آبورز آشناور سباح جمع شناگران. یا شناگران. راسته ای از جانوران پستاندار گرفته اند و ساختمان بدن آنها با که با زندگی دریایی خو زندگی در آب سازش یافته است قطاسها آب بازان
کسی که در آب شنا کند آبورز آشناور سباح جمع شناگران. یا شناگران. راسته ای از جانوران پستاندار گرفته اند و ساختمان بدن آنها با که با زندگی دریایی خو زندگی در آب سازش یافته است قطاسها آب بازان